یه قصهی منظوم بشنویم دربارهی یه شتر، شاید هم یه مرغ!
علی کوچولو تو خونه
یه آغلی ساخته بود
بزبز قندیاش را
تو آغل انداخته بود
میخواست بره دوباره
براش علف بیاره
علی کوچولو رفت سوی دشت
اینجا و اونجا گشت و گشت
از گل و سبزه هرچی دید،
یه بغچه چید
بغچه رو برداشت و شاد
دوان دوان راه افتاد
وقتی که داشت برمیگشت
توی دشت،
یه مرغ گندهای دید
که مثل یک بچه شتر میدوید
علی کوچولو
پرسید از او: «کی هستی؟
به دنبال چی هستی؟»
– «منم، منم شترمرغ
دارم میرم به لونه
اومده بودم اینجا،
دنبال آب و دونه.»
علی کوچولو گفت به او:
«ای شتر مهربون
مرا سوار کن ببر.»
مرغه جواب داد به او
گفت که: «یه مرغم پسر!»
علی کوچولو گفت: «بپر!»
گفت: «شترم من پسر!»
این رو که گفت راه افتاد
دوید و رفت مثل باد
علی کوچولو، دنبال او
بغچه رو برداشت و دوید
اینورو دید، اونورو دید
رفت و به خونهاش رسید
علی کوچولو تو خونه
یه آغلی ساخته بود
بزبز قندیاش را
تو آغل انداخته بود
میخواست بره دوباره
براش علف بیاره
علی کوچولو رفت سوی دشت
اینجا و اونجا گشت و گشت
از گل و سبزه هرچی دید،
یه بغچه چید
بغچه رو برداشت و شاد
دوان دوان راه افتاد
وقتی که داشت برمیگشت
توی دشت،
یه مرغ گندهای دید
که مثل یک بچه شتر میدوید
علی کوچولو
پرسید از او: «کی هستی؟
به دنبال چی هستی؟»
– «منم، منم شترمرغ
دارم میرم به لونه
اومده بودم اینجا،
دنبال آب و دونه.»
علی کوچولو گفت به او:
«ای شتر مهربون
مرا سوار کن ببر.»
مرغه جواب داد به او
گفت که: «یه مرغم پسر!»
علی کوچولو گفت: «بپر!»
گفت: «شترم من پسر!»
این رو که گفت راه افتاد
دوید و رفت مثل باد
علی کوچولو، دنبال او
بغچه رو برداشت و دوید
اینورو دید، اونورو دید
رفت و به خونهاش رسید
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه